از خواب بیدار میشمامیرعلی رو از خواب بیدار میکنم و ایشون هم کلی منو حرصی میکنه تا از خواب بیدار بشه و منم منتظر که زودی از تخت بره بیرون.بلند میشه و من چون میدونم هنوز زمان دارم دراز میکشم.ده مین بعدش بلند میشم مسواک و صورت و اماده کردن ظرفای غذا و میوه .تند تند لباس میپوشم.چایی میریزم و در نهایت امیرعلی میاد.بهش میگم زود باش چایی سرد شد و باز در کمال خونسردی کار خودشو میکنه و من مجدد جمله رو تکرا,صبحا,خواب,میشم ...ادامه مطلب