صبحا که از خواب پا میشم

ساخت وبلاگ
از خواب بیدار میشم
امیرعلی رو از خواب بیدار میکنم و ایشون هم کلی منو حرصی میکنه تا از خواب بیدار بشه و منم منتظر که زودی از تخت بره بیرون.
بلند میشه و من چون میدونم هنوز زمان دارم دراز میکشم.ده مین بعدش بلند میشم مسواک و صورت و اماده کردن ظرفای غذا و میوه .تند تند لباس میپوشم.چایی میریزم و در نهایت امیرعلی میاد.
بهش میگم زود باش چایی سرد شد و باز در کمال خونسردی کار خودشو میکنه و من مجدد جمله رو تکرار میکنم.
پشت پنجره می ایستیم و در کنار هم چایی میخوریم و راهی شرکت میشیم ....

چقدر دلم برای این روزا تنگ شده،چقدر دلم برای سر کار رفتن تنگ شده و خلاصه کلی از این قسم دلتنگی ها که تا رسیدن بهشون زمان زیادی رو باید طی کرد.
اما تمام این دلتنگی ها به یک لبخند رایان می ارزه.

روزهام کاملا تغییر کرده،بیدار شدنم به بیداری رایان بستگی داره و سرو کله زدن با اقای پسر و خدا خدا کردن برای اینکه بخوابه ومن به کارام برسم.
اکثر روزها بیداره و منم باید پا به پاش فعال باشم.
امروز ساعت 9.15 خوابید و منم افتادم به جون کارای شرکت.چقدر خوشحالم که کارهای شرکت رو قبول کردم والا که پول از کجا میخواست بهم برسه؟!

اومدم لب تاپ رو خاموش کنم که برم سراغ کارای خونه یک هو یاد وب افتادم که چندین روز دلم برای نوشتن داخلش پر میکشه.
داشتن فرزند نعمت،اونم بهترین نعمت ولی گاهی اوقات خسته میشی و دلت هوای روزای قبل رو میکنه ولی واقعا در حد هواست.باید سختی این روزها روتحمل کرد تا پسر قشنگم پر و بال بگیره و یکم بزرگتر بشه.

تمام آرزوم براش اینه که مرد باشه و درنهایت سلامت روح و جسم زندگی کنه.
مرد باشه و در نهایت چشم پاکی پرورش پیدا کنه.
مرد باشه و در نهایت مهربونی بزرگ بشه.
مرد باشه و در نهایت سخاوتمندی قد بکشه.
مرد باشه و در نهایت بخشنده بودن زندگی کنه.
و خلاصه که مرد باشه و قدر پدر و مادر رو بدونه و احترام منو بابا رو حفظ کنه.

پسرم مرد باش و مردانگی کن .

+ نوشته شده در  یکشنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 10:30  توسط   | 
شیرمادر یا شیرخشک...
ما را در سایت شیرمادر یا شیرخشک دنبال می کنید

برچسب : صبحا,خواب,میشم, نویسنده : faslemaryam بازدید : 149 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 9:32