چرتکه

ساخت وبلاگ

اخرین باری که اومدم سراغ وبلاگ یادمه کلی چیزی نوشتم و بعد یک هو سیستم هنگ کرد و دیگه منم فراموش کردم تا همین الان که یادم اومد اون روز خیلی چیزی نوشتم و خیلی چیز داشتم که بنویسم ولی نشد.
خداروشکر تو درفت خود وبلاگ بود و به نظر ثبتش کردم ولی دیگه نرفتم جک کنم که ببینم هست یا نه.

امیرعلی و رایان در حال تمرین چرتکه هستن،الان دارن کتاب B رو تمرین میکنن.

روز دوشنبه رایان امتحان چرتکه داشت و از اخر هفته قبل با تمریناتی که با امیرعلی انجام داده بود و تسلطش مطمن بودم که فردا یکی از بهترین هاست و با اعتماد به نفس کامل رفتم پشت در کلاسش منتظر.
وقتی چهره معلمشو دیدم خیلی هنگ کردم و توذهنم این بود که امیدوارم جیزی که فک میکنم رو نگه و گفت:(

گفت رایان جان شنیداری فقط یکی نوشته و من مملو شدم از نگرانی و اینکه چرا باید اینطوری بشه.
اومدیم سوار ماشین شدیم در حالی که بار سنگینی رو شونه هام حس میکردم و فقط دوست داشتم بفهمم دلیلش چیه؟
داخل ماشین که نشستیم امیرعلی با خوشحالی پرسید چی شد و من براش گفتم و اونم یخ کرد.قرار بود ببرش موج های آبی ولی به این دلیل کنسل کردیم و هر چی پرسیدیم شروع کرد به حاشیه رفتن.
خیلی حس بدی بود،نمیدونستم چرا باید اینطوری بشه و فقط انگار سرم مملو بود از نگرانی.
به معلمش پیام دادم که خیلی برام جای سوال داره،لطفا اگر فردا هستین من بیارمش مجدد امتحان رو بده چون به پسرم ایمان دارم که از عهدش بر میاد.

شب باهاش خیلی حرف زدم و اینطوری که متوجه شدم عقب مونده بود و به معلمش نگفته چون فک میکرده که اگر حرف بزنه معلم بهش میگه مگه من نگفتم ساکت باشین.خلاصه که روز بعد معلمش تل زد بهم و گفت من با توجه به تکالیفی که ارسال کردین و پیشرفتی که از رایان دیدم مطمئنم که مشکلش با من بوده و نتونسته حرفشو بهم بزنه.استرس معلم و کلاس رو گرفته .گقت کسی که دیداری رو 10 کامل بگیره یعنی مسلط هست و دچار استرس شده.

الان امیرعلی داره بهش تذکر میده،گاهی اوقات که خیلی تمرکز نمیکنه حسابی میره روش و البته که به جا هم هست.

خلاصه که اولین نگرانی درسی رایان بهمون وارد شد ولی خداروشکر نتیجش خوب بود.

شیرمادر یا شیرخشک...
ما را در سایت شیرمادر یا شیرخشک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faslemaryam بازدید : 63 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 8:39