عصر لج درآر

ساخت وبلاگ
وای وای وای از اون حالایی هستم که دلم میخواد تنها باشم.انگار که همه افکار منفی اومده تو ذهنم و داره اذیتم میکنه.منظورم اینه که تو خودم یکی هست که هی داره به جونم غر میزنه و منم هی سعی میکنم ازش فرار کنم ولی نمیشه.
دکتر بودم،بهم گفت تا 13 خرداد فرصت هست و حتی یک هفته بعدش.

نمیخوام ناشکری کنم ولی واقعا اذیتم،اذیت از نظر روانی.واقعا این بلاتکلیفی این ندونستن این معلق بودن در روزها داره عذابم میده.
اینکه نمیدونم کی دردم میگیره؟اصلا این درد لعنتی چه جوری هست؟میتونم باهاش کنار بیام یا نه؟
اینکه منتظرم تا هر چه زودتر رایان رو بغل کنم.اینکه ببینم پسرم سالم و سرحال و هیچ مشکلی نداره و خلاصه هزار جور تصور دیگه که میتونه این انتظار رو برات سخت تر کنه.

کاش امشب زود تموم بشه.
کاش زود زود بگذره و من خلاص بشم از این حال بد.
کاش این خانم دکتر این همه وعده خوشی بهمون نمیداد تا این همه انتظار برامون سخت تر نمیشد.

خدایا ناشکری نمیکنم،ولی خواهش میکنم بخواه که این انتظار زودتر به پایان خودش برسه و من به سلامتی رایان رو در آغوش بگیرم.

حال روحیم امشب خیلی داغون ...
دلم میخواد گریه کنم ولی ....

شیرمادر یا شیرخشک...
ما را در سایت شیرمادر یا شیرخشک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faslemaryam بازدید : 168 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 22:26