از خودم راضیم-از اون نه

ساخت وبلاگ
شده روزایی که خیلی خسته شدم،خیلی شاکی شدم،خیلی اذیت بودم و شدم و خواهم شد ولی وقتایی که میبینم تنش سالم و مریضی ازش دور به خودم, می بالم.
به خودم افتخار میکنم که با تمام سختی هایی که برام داره مقاومت کردم و حاضر نشدم بچه رو از شیر بگیرم.
خداروشکر که شیر دارم و با همین شیر تونستم از مریضی دورش کنم.

از دست امیرعلی دلخورم.
جالب که خودش دست پیش گرفته که پس نیوفته.
میدونم که خودش توجیهش اینه که چرا مریم شرایط رو درک نمیکنه ولی واقعا اگر دیدش این باشه ته خودخواهی.
چهارشنبه شب مامان و بابا و مهدی شام پایین بودن.از سینما اومدیم و من سریع رفتم شام درست کردم که وقتی مامان اینا میان پایین شام اوکی باشه و معطل نشن.
حالا هر چی منتظر اقا میشین خبری ازشون نیست.
بابا حوصلش سر رفت به یک بهانه ای الکی رفت یک سر بالا و وقتی برگشت گفت صدای امیرعلی از تو پارکینگ میاد که داره دعوا میکنه.
منم رفتم پایین.
دیدم بله داه با به اصطلاح خودش حسابرس ها صحبت میکنه.
خلاصه که تا 10.30 شب مهمونا تو خونه نشستن و منتظرن که ایشون تشریف فرما بشن.

حالا خودت بگو اگر تو همچین شرایطی قرار بگیری چی کار میکنی؟
اقا حرفم اینه که تلفنتو قطع کن بگو من مهمان دارم بعدا باهاتون تماس میگیرم.

تازه آقا اومدن بالا میگن چرا قیافه گرفتی؟
هی روتو برم هی....

باز بیشتر از این حرصم گرفت که اقای فهمیده روز جمعه من منتظر موندم که از خواب بیدار بشه و بعد با هم صبونه بخوریم.
چایی ریختم و منتظر نشستم میبینم داره ریش میزنه - باز بعدش رفته حموم؟
وقتی فهمیدم حموم اونم از نوع طولانی دلم میخواست لهش کنم.

چندبار گفتم به جهنم برو چایی رو خالی کن بزار لیپتون بخوره که متوجه بشه .
باز گفتم بی خیال مریم.....

 

خلاصه که جدیدا داره چیزایی بهم ثابت میشه که ثابت شدنش رو دوست ندارم 

شیرمادر یا شیرخشک...
ما را در سایت شیرمادر یا شیرخشک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faslemaryam بازدید : 149 تاريخ : پنجشنبه 22 آذر 1397 ساعت: 21:48