اسباب کشی

خیلی جالب که بازم چهارشنبه اومدم سراغ وبلاگ.
مگه نه؟!
از کی دارم با خواهرشوهرم چت میکنم در خصوص بارداری.
یاد اون روزای خودم می افتم.روزایی که منتظر بودم و این انتظار کلافم میکرد تا اینکه بالاخره ...
چون تجربش رو دارم باهاش کلی حرف زدم.
انشاالله که براشون اتفاق های خوب بی افته.

خداروشکر رایان باهاش خیلی خوب کنار اومده و وقتی که پیشش هست خیالم راحت.
الان بهم میگه ببرمش خونه مامان چون خاله صدیق میخواد بیاد؟گفتم آره ببر.خودت باش رایان باهات باشه من اوکی هستم.

نمیدونم اگر باردار باشه شرایط به چه صورت رقم میخوره؟آیا میاد سرکار یا اینکه بی خیال میشه؟اگر بی خیال بشه من چه کنم؟
نمیدونم فقط باید سپرد به خدا .

ولی یقینا خبر بارداریش باعث خوشحالی چون بهترین حس و حال برای یک زن اینه که مادر بشه .

اسباب, کشی رو انجام دادیم و نمیدونم چرا این بار این همه اذیت شدم.
مخصوصا با این سرماخوردگی که بعدش اومد سراغم.
کلیات اوکی شد و الان تو جزئیات گیر هستیم.
دیروز سعی کردم آشپزخونه رو اوکی کنم و تقریبا موفق شدم ولی خب هنوز کار زیاد.

انشاالله که خونه خوبی برامون باشه .

 

 

شیرمادر یا شیرخشک...