مرور گذشته و رسیدن به امروز

ساخت وبلاگ
امروز یک هو یاد دوران مجردی افتادم و چالش هایی که برای ازدواج داشتم.
نمیدونم چرا ولی یک هو رفتم تو اون روزا.
همین باعث شد که برم کلی سرچ بزنم و بگردم دنبال وبلاگ زمان مجردی و به صورت اتفاقی یافتمش.
الان که دارم میخونمشون انگار اون روزا کاملا جلوی چشمم هست و دازن از جلوی چشمم رد میشن.

فک کنید
اون زمان مجرد و در تلاش برای یافتن همسری که بتونه باهات همراه باشه
و حالا فرزندی که حاصل همون ازدواجی هست که منو به چالش میکشید .

حس جالبی داره مرور کردن گذشته و سپری کردن روزهای امروز و ندونستن آینده .

امروز قرار بود کارگر داشته باشم و مرخصی باشم و در کنار رایان.
ولی الان سرکار هستمو رایان خونه مادرشوهرم.
کارگر بدقولی کرد و زد زیرش و دست منو گذاشت تو پوست گردو و حالا من با وجود رایان چه جوری به کارام برسم؟تا استارت یک کاری رو میزنم هزارتا کار به کارم اضافه میکنه و عملا خونه شلوغ تر و نامرتب تر میشه 

دیشب فوق العاده برای خوابش اذیت کرد و حالا واقعا نمیدونم که چه کنم.
دیشب شربت ندادم و امیرعلی هم میگه دکتر نمیخواد ببریش ِ چه میدانم که چه شود .
کاش که خوابش خوب بشه .
 

شیرمادر یا شیرخشک...
ما را در سایت شیرمادر یا شیرخشک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faslemaryam بازدید : 165 تاريخ : يکشنبه 5 خرداد 1398 ساعت: 19:43